، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

مهتا

خاطرات روزهای من وتودر بهار وتابستان 93

                    شنبه 30 فروردین : امروز توی اداره شیفت بودم و بابا اومد دنبالتون وقتی رسیدم خونه با کلی ذوق و شوق اومدی روز مادر رو بهم تبریک گفتی و مهتا هم باهمون زبون بچگیش کار تورو تقلید کرد . همش می گفتی سورپرایز داریم . دست بابایی درد نکنه بااینکه امروز خیلی خسته بود ولی برام  کیک و کادوی روز زن روخریده بود دوتا النگو (یکی طلایی ویکی سفید) و چون داخل جعبه ای بود که توی پیش دبستانی درست کرده بودین من فکرکردم این النگوها بدلی و از طرف مهد دادن وقتی فهمیدم چه سوتی خفنی دادم کلی به خودم خندیدم .و ازاون خنده دارتر اینکه ب...
7 خرداد 1393

مهمانی و تفریحات نیمه اول 93

پنجشنبه 28 فروردین قرار بود بریم عیددیدنی خونه عمومحمد , البته چون بابا سرکار بود و ساعت 8 شب اومد خونه کمی دیروقت شد از طرف دیگه عمو وزن عمو طاهره می خواستند مارو سورپرایز کنند و بعد از عیددیدنی بریم رستوران شاندیز توی پارک وی . چون دیروقت شده بود قرار شد ما بریم دنبال عمه فاطمه و همه با هم مستقیم بریم رستوران. تو ومهدی خیلی توی ماشین اذیتم کردین . توی خود رستوران هم همش درحال نق زدن بودی و من و بابایی مجبور شدیم به نوبت تو را توی باغ اونجا نگه داریم.نمی دونم تو چرا موقع بیرون رفتن و توی جمع بداخلاق می شی                     &nb...
7 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهتا می باشد